افغانستان در چنبرۀ جیو اکونومی امریکا
تهیه و نگارش: میرعبدالواحد سادات تهیه و نگارش: میرعبدالواحد سادات

                

(پایپ لین ها، پایگاها، جنجالها ها)

چه باید کرد؟

اهدا: این کتابواره را به آنانی اهدا مینمایم که از تأسیس کمپنی شرق الهند تا رسیدن پای غول یونیکال در منجلاب بزرگترین بازیهای پیچیدۀ تاریخ، اعم از "بازی بزرگ"، "جنگ سرد" و معاملات و کشمکش های "جیو اکونومی " جاری صادقانه، در دفاع از مصالح و منافع علیای وطن و مردم قرار داشته و از آرمانهای همیشه جاویدان آزادی، ترقی و عدالت پاسداری نموده و مینمایند.

سخن آغازین:

از چندی به اینطرف بحث های پیرامون "ایجاد پایگاه نظامی امریکا در افغانستان" در داخل و خارج کشور مطرح گردیده است. یک بخش از این بحث ها  با " Yes" و " No" و یا تائید و تردید خلاصه گردیده است؛ اینگونه برخورد ها باعث میگردد تا تمام جوانب مربوط به این مسئله ای با اهمیت در سرنوشت افغانستان و منطقه و دارای تاثیرات عمده در عرصۀ بین المللی با تمام عمق و پهنای آن مورد توجه هموطنان قرار نگیرد. البته تعدادی از هموطنان در زمینه برخورد همه جانبه را انجام داده و نظرات مستدل شان را ارائه نموده اند. به ادامه تلاش های هموطنان عزیز و احترام به نظریات شان، این قلم نیز کوشش کرده است تا پس منظر مسائل جاری را بررسی و اهداف و انگیزه های اساسی و پشت پردۀ بحران موجود را مورد بحث و بررسی قرار دهد.

واضح است تا علل "مریضی" خود را تشخیص نه نماییم، چگونه خواهیم توانست، نوعیت تداوی را مشخص بسازیم. در احوال مشخص کنونی عوامل بسیار خطرناک داخلی و خارجی در حال رشد است که هست و بود افغانستان را تهدید مینماید، چگونه ممکن است از طرح و بررسی این مسائل کلیدی طفره رفت و با یک "پرسش ماهرانه"  مسائل بعد از سال (۲۰۱۴) را در دستور کار و روز قرار داد.

این تقدم و تأخر در طرح مسائل بسیار سوال برانگیز بوده و از موجودیت "کاسۀ پر از زهر" زیر این نیم "کاسۀ مالامال از شهد" امریکا ـ انگلیس هوشدار باش و زینهار میدهد. به هر حال از آنجای که مسئله مستقیماً بسرنوشت وطن و مردم ما ارتباط میگیرد، سکوت و سکون را در مورد جایز ندانسته، به انگیزۀ حُب وطن و مردم و تنها در راستای منافع آنان به برسی موضوع میپردازیم. امیدوارم طرح این مسائل باعث توسعۀ دامنۀ بحث گردیده و بتواند راه را بسوی گفتمان همه جانبه مردمی مساعد و گسترش دهد و هر فرزند افغانستان و هر شهروند کشور با هر فکر و اندیشه سیاسی که داشته و دارد و در هر کجای از شطرنج سیاسی افغانستان که قرار داشته و یا دارد، بتواند صادقانه درد دل و صدای خویش را بخاطر هست و بود مادر وطن آغشته به خون بلند نماید.

***

رئوس مطالب مطروحه در این نبشته از این قرار میباشد:

ــ پروسۀ تضعیف مرحله به مرحلۀ افغانستان در ورای سیاست های امریکا:

ــ امریکا و اهداف جیوپولیتیک بخاطر پایگاه های نظامی در مراحل:

   ـ قبل از جنگ سرد

   ـ در جریان جنگ سرد

   ـ در مرحلۀ جاری جیواکونومیک (انرژی محور)

ــ موقعیت خاص جغرافیایی و تاریخی افغانستان ( در ازمنه ها و دالان های تاریخ)

ــ پایگاه نظامی یکی از اهداف قبلی و اساسی امریکا

ــ پایپ لین و پایگاه در خدمت جیو اکونومی امریکا

ــ پایگاه وسیله سیطره بر منطقه و خیزش به آسیای میانه

ــ پایگاه ضرورت افغانستان ؟ و یا وسیلۀ برای رسیدن به اهداف و مقاصد امریکا!

ــ مسئله پایگاه و عکس العمل های کشور های همسایه، قدرت های منطقوی و در گیر

ــ چالش های موجود در برابر هست و بود افغانستان

ــ چه باید کرد ها:

   ـ برخورد واقعگرایانه

   ـ شناخت جیوپولیتیک موجود جهانی

   ـ  رفتن بسوی گفتمان های ملی، مردمی و همه جانبه

البته در لابلای مسائل فوق الذکر، مطالب مبرم مرتبط با این بحث نیز مطرح خواهد گردید.

بخاطر ارائه بهتر و جلو گیری از خسته کن شدن برای خوانندۀ عزیز مطالب تحت عناوین جداگانه و بغل صفحه ارائه میشود. ذکر این نکته خالی از مفاد نخواهد بود تا اذعان نمایم که این نبشته چنانچه معمول گردیده "بیطرف نبوده" و واضحاً در پیوند با مصالح وطن و منافع مردم تهیه گردیده و جانبدار آنان میباشد. البته خوانندۀ عزیز میتواند مطمئن باشد که در بررسی مسائل بیدون حُب و بُغض و یا شعار گرایی و شعار زدگی، واقعیت های عینی و تلخ مطمح نظر خواهد بود. در لابلای نوشته هرگاه ضرورت ذکر نام اشخاص مطرح بوده، به اسم و تخلص اکتفا گردیده که به هیچوجه کم بها دادن به بزرگان مطرح نمیباشد.

قبل از پرداختن به اصل موضوع، شاید توضیح این مطلب نیز ضرورت باشد که: تراژیدی افغانستان و تداوم آن معلول و محصول مداخلۀ خارجی است که در ایجاد و تداوم آن ایالات متحدۀ امریکا، اتحاد شوروی (روسیه فعلی)، پاکستان، ایران، عربستان سعودی و ... مسؤلیت داشته و دارند و طبعاً بررسی جداگانۀ را ایجاب مینماید. صاحب این قلم افتخار دارد که در گذشته مواردی را در زمینه مطرح نموده و امیدوار است در آتیه نیز در این ارتباط مصدر کار سودمند شود.

از آنجایکه موضوع بحث مرتبط با نقش امریکا میباشد لذا در این نبشته عواقب این نقش منفی بخصوص در احوال جاری مورد بررسی قرار گرفته است.

قابلیت آقای کرزی در کشف و افشای ؟ مسئله پایگاه نظامی:

آقای کرزی به حیث "موفقترین" چهره در تطبیق گام به گام سیاست های امریکا ـ انگلستان در افغانستان، که برخلاف تصور عامه، بسیار با مهارت عمل مینماید، در چند ماه اخیر ببرکت حس ششم و "فراست" کسبی ناشی از مجاورت با "هوشیاران جهان"، گویی کف دست امریکایی ها را خوانده و به این "کشف بزرگ" نایل آمده که  گویا "امریکایی ها میخواهند پایگاه نظامی بسازند" و چطور و چکار... و بعداً در یکی از مصاحبه ها با چهرۀ بسیار جدی و عبوس، در حالی که انگشت شهادت را تکان میدهد، خاطر نشان مینماید که : «...اما من مخالف کلمۀ "دایمی" هستم...». فاعتبر و یااولابصار!

هموطن عزیز! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! باری در کتاب (مجموعۀ اندرزها) خوانده بودم: «آنانکه خود را هوشیارترین  همه فکر میکنند، مرتکب بدترین اشتباهات میشوند و در آخر کار همانندی زاغ هوشیار که چه چیز ها را نوش جان نمی نمایند.». بیچاره رئیس جمهور فراموش کرده است که طرح این مسئله سابقۀ بسیار طولانی دارد و ابداً تازه و جدید نمیباشد و احتیاج به "رمالی" و "کف شناسی" ندارد، انسانهای با حافظۀ متوسط بخوبی میتوانند مسائلی را بخاطر آورند که چگونه سناتور جان مکین و خانم کلینتن (سناتور آنوقت نیویارک) در سال (۲۰۰۵) در سفری که به افغانستان داشتند؛ این موضوع را مطرح کردند و طی چند سال اخیر این موضوع چندین بار از زبان مقامات بلند پایه امریکا به عبارات مختلف ابراز گردیده است.

انتخاب و بالا کشیدن این مسئلۀ جنجالی در همان شب و روز:

واضح است که طرح این مسئله در همان شب و روز (حدود چهار ماه قبل) بروی محاسبه بسیار دقیق (مشاوران پشت پرده) که خواسته اند با یک تیر دو نشان را بزنند صورت گرفته است؛ زیرا تجربۀ ده سال گذشته نشان میدهد، هر زمان که خر لنگ امریکا ـ انگلیس در گل افغانستان بند مانده است؛ برای تغیر و تحریف اذهان خلق الله یا از داخل و یا از آنطرف اوقیانوس ها مسئلۀ پر سر و صدای را مطرح کرده اند. امپراتوری وسیع تبلیغاتی که در خدمت شان قرار دارد اگر هیچ سوژۀ نیافته اند، درامۀ "ناقضان حقوق بشر" (مشمول در دولت)، جنگ سالاران (اجزای متشکلۀ دولت) و یا ... را پیشکش کرده اند.

بحران مشروعیت که از همان ابتدای خشت کج "قرارداد بن"، دامنگیر دولت میباشد با درامۀ انتخابات ریاست جمهوری و ایجاد پارلمان سوپر ارتجاعی کنونی به اوج خود رسیده و تقلب گسترده و جنجال های پیرامون آن با شروع جلسات ولسی جرگه بخاطر تعین رهبری شان افتضاح را به اوج آن رسانید که طبعاً مایه شرمساری بزرگ برای دولت و حامیان دروغین دموکراسی بشمار میرود.

برای تغیر و انحراف اذهان عامه دست اندرکاران امور بصورت عاجل " دوسیه قدیمی طرح ایجاد پایگاه نظامی دائمی" امریکا را بحیث مبرمترین مسئله در دستور کار روز قرار دادند و با استفاده از امکانات وسیع تبلیغاتی بحث های داغ را در رابطه سازماندهی نمودند تا بتوانند همزمان چند پاخته را با یک تیر شکار نموده و اذهان عامه را تغیر و انحراف بدهند تا معاملات ننگین "بی سر و صدا" انجام یابد و درامۀ مضحک (بازیهای قرون وسطایی قومی)، نخستین افاده ها و هسته های برای "دمکراسی" را مدفون و پارلمان سوپر ارتجاعی به درد بخور را برای صحه گذاری بر پلانهای بعدی منجمله تائید پایگاه نظامی و... بوجود آورند و از جانب دیگر با طرح مسئلۀ پایگاه، نوعی "ذهنیت سازی" و پالایش اذهان" را برای پلانهای مطروحه خویش در رابطه را انجام بدهند و به اصطلاح "ترسک" مردم را از ایجاد "پایگاه و حضور دوامدار" و ... بپرانند. زیرا "پایگاه سازی" یکی از اهداف اساسی و ستراتیژیک امریکا ـ انگلستان میباشد و تمام جان کنی و جان فشانی و لشکر کشی ها بخاطر همین هدف صورت گرفته است. بناءً بسیار ضرور است تا شکل دهی اذهان در پیوند به این خواست و هدف انجام یابد و طبعاً در رابطه تجارب گسترده را در اختیار دارند و چنانچه خود شان تعریف مینمایند که: «نقش اصلی در "تحقیق و انکشاف" لازمۀ خطوط اساسی و نیز راه های حل و فصل و بیرون رفت، چگونگی و انجام برخورد ها و فعالیت ها برای دولت امریکا بر عهده سازمانهای است که به "فکر انباره" مشهور اند...»

در جای دیگر مرتبط به همین موضوع میخوانیم: «شورای روابط خارجی که در سال (۱۹۲۱) تشکیل یافت و اعضای آن اکنون در حدود ۳۶۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر میباشند؛ در گروه ها و بخش های مختلف کار میکنند، آنان در زمینۀ اقتصاد، گلوبالازیشن، حقوق بشر، امنیت داخلی، سازمانهای بین المللی، رسانه ها، جنگ و مناقشات، علم و تکنولوژی، تروریسم و سیاست های امریکا در عرصه های مختلف نظر و مشوره میدهند، گزارش مینویسند و نیازها و خط مشی ها را تیوریزه میکنند. به این ترتیب این شوراها تنها درگیر سیاست خارجی نمیباشند بلکه تقریباً در همه جا دست می اندازند.»

ـ طفره رفتن از مسائل و سوالات اساسی که همین اکنون مطرح میباشد. در حال که مبرمترین مسائل مربوط به هست و بود افغانستان مطرح است و بدون بررسی و حل و فصل آن رسیدن تا سال (۲۰۱۴) زیر سوال جدی قرار میگیرد، بسیار آگاهانه از طرح این مسائل طفره میروند.

  اهم این مسائل و سوالات بدین قرار بیان میگردد:

    ـ در این دهسال چه نتایج وجود دارد؟

    ـ بحران اعتماد و بحران مشروعیت؟

    ـ نبود دولت مشروع و فاقد حاکمیت ملی؟

    ـ قوای مسلح ما در کجا رسیده است؟

    ـ به عوض بازار آزاد، بازار فساد؟

    ـ نهادینه کردن فساد و اقتدار جنگ سالاران؟

و در بعد خارجی:

    ـ سیاست های کجدار و مریزامریکا وانگلستان

    ـ مداخلات گستردۀ پاکستان و دسایس ایران؟

  و غیره و غیره که هست و بود افغانستان بدان ها ارتباط دارد، بدون پرداختن به این مسائل اساسی، طرح مسئلۀ جنجال بر انگیز پایگاه ها، نوعی خاک زدن بچشم مردم است و طبعاً در راستای منافع امریکا ـ انگلیس مفید تمام میشود، اما تجربۀ دردناک و خونبار نشان میدهد که کاملاً به ضرر افغانستان تمام میشود. این افغانان اند  که بخاطر "خانۀ خویش" باید سنجش های عمیق و همه جانب را انجام بدهند و به عوض ده بار، صد بار پل و گز نمایند.

در دهسال قبل زمانی که کار نظامیان امریکا، از طریق زد و بند با "اتلاف مخالف طالبان" پیشی گرفت، "سیاستمدارن" آنکشوربه عجله عجیب و غریب به بن شتافتند و به اصطلاح وطنی ما "حلال و مردار" قرار دادی منعقد و ادارۀ انتقالی را سازماندهی نمودند که میتوان آنرا کلوخ ماندن و از آب گذشتن قلمداد کرد و این مردم بیچارۀ ما میباشند که در این مدت کفار ۀ آن "خشت کج" نهادن را میپردازند.

اکنون که در دهمین سالگرد آن قرار داد قرار داریم، هر انسان واقعبین میتواند قضاوت نماید که آن کار خام به مفاد افغانستان نبوده و دستاورد آن این است که از لحاظ

   ـ حفظ کشور و هست و بود آن

   ـ تصاحب کشور خویش

در "نقطۀ صفری" قرار داریم و اگر این مکتب و این ملا باشد با همین بحران مزمن که دامنگیر ما است و ستون فقرات افغانستان را تخریب مینماید، چشم امید بستن به چند پایگاه نظامی به مفهوم آن است که ما در در برابر سیل مدهش، ساختن خانه های ریگی را " تضمین" کنندۀ  خانه "مشترک" خویش قلمداد نماییم؛ در آنصورت باید گفت که پایگاه "نظامی بسیار خوب است" تا از همین دولت طراز جهادی ـ طالبی و مافیایی و فساد سالاران و جنگسالاران حراست نماید.

درست با درک و درس این تجارب دردناک، به طرح این مسائل و سوالات میپردازیم و "زخم خونین" را باز مینماییم تا تشخیص دقیق صورت گرفته و تدابیری بخاطر علاج آن مفید واقع گردد.

افغانستان ـ امریکا و پروسۀ تضعیف مرحله به مرحله:

بعد از ختم جنگ جهانی دوم که ایالات متحدۀ امریکا بنابر دلایل معین تاریخی عهده دار رسالت انگلستان در بعد جهانی گردید و در راس سیستم جهانی سرمایه داری قرار گرفت، مقارن با سالهای است که در یک پلان استعمار کهن در وجود یک تولد نامیمون، پاکستان در منطقه نقب گذاری و خلق گردید.

 این سالهای آغازین جنگ سرد و تقسیم جدید قدرت در عرصۀ جهانی و بین المللی میباشد. در آرایش جدید توازن قدرت بین المللی و تعین ساحات نفوذ در شطرنج ابر قدرت های مسلط و رقیب (امریکا و اتحاد شوروی)، امریکا از همان زمان تا (۱۹۷۳) و (۱۹۷۸) و بنوعی تا (۲۰۰۱) بر اساس منافع و مصالح جیوپولیتیک خویش، همیشه افغانستان را از عینک پاکستان (متحد سیاسی و نظامی خویش) دیده است. با تمام شکایات و رسوا گردیدن پاکستان، نتنها به حیث "مرکز تروریسم" بلکه به مثابه حامی تروریسم جهانی تا کنون علایم در تغیر سیاست امریکا در قبال پاکستان در عمل وضاحت ندارد و حتی در این اواخر تشویش فراوان وجود دارد که "خالق پاکستان"، انگلیس تلاش وسیع را رویدست دارد تا یکبار دیگر، کشور ما را به آن تسلیم نماید.

طی تمام این سالها، در برابر مراجعات مکرر زمامداران وقت افغانستان بخاطر جلب همکاری امریکا در عرصه های اقتصادی و نظامی پیوسته شرایط خاص، مطابق به منافع و بر وفق مراد پاکستان را مطرح کرده و همیشه جواب منفی توأم با بی اعتنایی و تحقیر ارائه گردیده است.

تصور و اظهارات ریچارد نیکسن (در سمت معاون رئیس جمهور امریکا) بعد از سفر به افغانستان، بسیار موهن و تحقیر آمیز بود. محقق و دپلومات امریکایی «لیون پاولادا» تصور و بر خورد آنوقت امریکا را چنین خلاصه مینماید: «... امریکایی ها افغانستان را به صفت یک سرزمین دور افتاده که در آن به قول کپلنک قبایل وحشی و ددمنشی سکونت داشته، که افراد آن قانون شکنان متعصب مذهبی، متنفر از بیگانگان درک مینمودند.»

در سال (۱۹۴۸) هنگام سفر شاه محمود خان صدر اعظم وقت، جورج مارشال وزیر خارجۀ وقت امریکا، حین مباحثه پیرامون دریافت کمک های نظامی و اقتصادی امریکا ، برخورد بسیار تحقیر آمیز با او انجام داد.

در سال (۱۹۵۱) در ملاقات سفیر افغانستان در واشنگتن، محمد نعیم خان پاسخ جورج مکی معاون وزیر خارجه به او، هنگام بحث پیرامون دریافت کمک نظامی بمراتب تحقیر آمیز تر از حادثۀ قبلی بود. محمد نعیم خان هنگام بحث روی دریافت کمک های نظامی گفته بود: «اگر این کمک نزدیک و مشهود نباشد، شاید افغان ها مجبور شوند با روس ها مفاهمه نمایند. معاون وزیر خارجه در پاسخ، نمره تلفون سفارت اتحاد شوروی در واشنگتن را از سکرتر خود خواسته، بروی کاغذ نوشته و برایش میدهد».* 2

 بعد از سال (۱۹۷۳) که مداخلات پاکستان در افغانستان آغاز یافت، امریکا در برابر اقدامات حکومت بوتو، مبنی بر جا دادن، تربیه، تسلیح و تجهیز مخالفان جمهوریت اول افغانستان که توسط نصیر الله بابر اداره و کنترول میگردید، "چراغ سبز" نشانداده و آن پروژه را مورد حمایت قرار داد.

بعد از سال (۱۹۷۸) که حدود این مداخلات گسترش یافت، امریکا به مثابه حامی تجاوز پاکستان، داخل اقدام گردید و چنانچه بارها افشا گردیده و در سال (۱۹۹۸) بریژنسکی در مصاحبۀ با نول آبزرواتور، افشاء ساخت؛ در ماه جولای سال (۱۹۷۹) فرمان کمک به تنظیم های جهادی در پاکستان از طرف کارتر رئیس جمهور وقت امریکا صادر گردید و کار وسیع با پاکستان بخاطر آماده ساختن آنان و گسیل آن به افغانستان بخاطر عملیات خرابکارانه انجام یافت.

برژینسکی که خود یکی از طراحان این عملیات محسوب میشود، در کتاب خویش اعتراف مینماید که چگونه بخاطر مقصد جیوپولیتیک، قوتهای نظامی اتحاد شوروی را به افغانستان کشاندند و بدینترتیب افغانستان به مرکز تصفیه حساب ابر قدرت ها و نطح جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت.

جزییات این مسائل در آثار و کتابهای زیاد افشا گردیده است و منجمله دگروال یوسف مسئول بخش افغانستان در (آی.اِس.آی)  در کتاب خویش «تلک خرس» یک بخش زیاد اسرار جنگ اعلام شده بر ضد افغانستان را افشا ساخته است. وی مینویسد: «... امریکایی ها بارها گفته اند که این یک عملیات عالی (سی.آی.ای) بخاطر درگیر ساختن اتحاد شوروی در یک جنگ بی مفهوم است.»

در زمان حضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان (۱۹۸۰ـ۱۹۸۹) امریکا پالیسی را در پیش گرفت تا از یکطرف در بُعد دپلوماسی مانع حل و فصل مسایل افغانستان توسط موسسه ملل متحد گردد و از جانب دیگر در برابر برآمدن قوتهای نظامی اتحاد شوروی موانع ایجاد نماید، چنانچه این حقایق منجمله توسط حسن الاهیکل، کوردو ویز و سلیک هریسن افشا گردیده است. کوردو ویز و سلیک هریسن در کتاب شان «حقایق پشت پردۀ تهاجم شوروی بر افغانستان» مینویسند: «... لیکن در آنوقت اکثراً پالیسی امریکا این بود که جنگ تا آخرین افغان دوام نماید.» و به ادامه مینویسند: «... در سال (۱۹۸۳) یوری اندروپوف رهبر وقت اتحاد شوروی مصمم بود قوای آن کشور را از افغانستان بیرون کند اما ادارۀ ریگن عملاً مانع آن گردید.» زیرا هنوز انتقام ویتنام بشکل کامل آن گرفته نشده بود.».

در آن سالها امریکا بخاطر سمت دهی درست جنگ اعلان ناشده بر ضد جمهوری دموکراتیک افغانستان کمیسیون آتی را به ترکیب جنرال کیسی رئیس سی.آی.ای، جنرال اختر عبد الرحمن رئیس آی.اِس.آی و سعودالفیصل رئیس استخبارات رژیم سعودی به مسئولیت جنرال ضیاالحق ایجاد کرد. نتایج کار این کمیسیون که با پول فراوان شیخ های عرب، مواد مخدر و ارسال گستردۀ سلاح و مهمات از چندین کشور تقویه میگردید در وجود هزاران افغان و عرب و عجم، چنان زهری را در خارزار افغانستان کِشتند که نه

تنها  منطقه و جهان را مسموم ساخته، بلکه امروز به مثابه تروریسم بین المللی از همان مرکز (پاکستان) بزرگترین خطر را در برابر تمدن جهان بوجود آورده است. شرارت پیشه گان نامدار جهان، منجمله اسامه بن لادن و هزاران عرب بی وطن دیگر از دستاورد های همان کمیسیون بحساب می آید.

بعد از موافقتنامۀ ژنو (۱۹۸۸) امریکا بر خلاف تعهدات خویش پیرامون موافقت نامه، بحیث گرانتور و نادیده انگاشتن امضای وزیر خارجه اش (شولتس) به ارسال سلاح و کمکهای دوامدار و در سازماندهی جنگ معروف جلال آباد با اردوی پاکستان همنوا گردید.

شکست اردوی پاکستان در جنگ جلال آباد که هزاران شرارت پیشه عرب و جنگجویان تنظیم های جهادی را رهبری میکرد؛ یکی از صفحات درخشان بخاطر دفاع از تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی کشور بر ضد پاکستان و تجاوز خارجی بحساب می آید.

از سال (۱۹۹۲) تا (۱۹۹۶) با صدور تنظیم های جهادی بکابل و آغاز جنگهای خانمانسوز که دمار از روزگار مردم بیرون کرد و باعث نابودی اساسات مادی و تخنیکی کشور و نابودی اردوی ملی افغانستان گردید؛ امریکا ظاهراً خود را بیطرف جلوه میداد اما در عمل مصروف تدارک و خلق پروژۀ جدید خود بود. پروژۀ که بتواند در خدمت اهداف جدید مرحلۀ جیواکونومیک قرار گیرد، زیرا دیگر وسایل جنگ سرد یعنی تنظیم های جهادی، وظایف محوله را انجام داده بودند.

دلچسپ است بخاطر بیاوریم که چگونه همزمان با طراحی پروژۀ طالبان، سر و کلۀ غولهای نفتی «بریداس و یونیکال» در افغانستان و منطقه پدیدار گردید و مردم ما برای نخستین بار با این نامها آشنا شدند.

واضح است که امریکا بحیث حامی طالبان، از ورود آنان به کابل استقبال  کرد و مدتها تلاش نمود تا "مخلوقش" را به صراط مستقیم عیار نماید. سر انجام آنچه طی بیشتر از ربع قرن در افغانستان و منطقه کشت کردند تا جنگ سرد را ببرند، بشکل شعله های آتش در یازدهم سپتامبر سال (۲۰۰۱) در برجهای سمبول قدرت امریکا سر برآورد.

سازماندهی هجوم نظامی امریکا بر افغانستان در اکتوبر همان سال، در ظاهر امر بخاطر نابودی القاعده و طالبان سازماندهی گردید. اما اکنون که ما در دهمین سال آن حوادث قرار داریم، میتوانیم مشاهده نماییم که بالاثر آن هجوم نظامی، جایگاه طالبان در شطرنج افغانستان عوض گردیده و شاخه های  القاعده احتمالاً عهده دار رسالتهای دیگر باشند. بی جهت نبوده است که با تمام جنگ و کشتار و جباریت خاص رامزفلد وزیر دفاع وقت امریکا رهبری طالبان و القاعده به امانت و سلامت به پاکستان وضع الجیش یافتند. با این مروری که بر برخورد امریکا با افغانستان انجام یافت، بد نخواهد بود تا روی این نکته مکث نماییم که آیا امریکا اشتباه کرده است؟

واضح است که امریکا و سایر قدرتهای بزرگ اشتباهات مدهشی را انجام میدهند. اما جان مطلب در این است که: این اشتباهات در تطبیق و تحقق سیاستها و پالیسی ها است. اهداف ستراتیژیک بر اساس منافع ملی امریکا، که همان منافع بزرگترین کارپوریشن ها و انحصارات بزرگ و صنایع نظامی و نفتی و... است با سنجش های بسیار دقیق و همه جانبه توسط موسساتی با امکانات تحقیقاتی طراحی گردیده و بعد از عبور از دهلیز های ادارات استخبارات، پنتاگون و وزارت خارجه، در کاخ سفید رسمیت مییابد. واضح است که در تمام این مراحل، غولهای نفتی وکواپریشن های صنایع نظامی و تسلیحاتی در جریان تدوین اسناد از طریق "اولیگارشی اداری" که اکثراً نور چشمی های آنان میباشند قرار میگیرند.

بناءً طرح این گونه مسایل که گویا امریکا اشتباه کرده است و ... یا "عقلای کرام" افغانی تصور مینمایند که گویا راه درست را به امریکا  نشان داده اند و... بسیار ساده لوحانه پنداشته میشود. استراتیژیست های امریکا و انگلستان با مهارت راه را برای اهداف طویل المدت خویش هموار مینمایند. (حالت مشابه را میتوان در عدم مهار کردن تحریکات، کشتارها و جنایات حفیظ الله امین مطالعه کرد که سر انجام کار به مداخلۀ نظامی شوروی کشانیده شد).

بعد از تهاجم نظامی امریکا بر افغانستان که در دهمین سال آن قرار داریم امریکا و انگلستان مصروف رهبری بحران و تعمیق و گسترش آن در افغانستان، پاکستان و به درجات متفاوت در سایر کشور های منطقه بوده اند. طرح این واقعیت بدان مفهوم نمیباشد که بسیاری از تغیرات در کشور طی این ده سال نادیده گرفته شود و یا اینکه منفی گرایی صورت گیرد؛ اما متأسفانه واقعیت های تلخ از این قرار اند:

 ـ عدم توجه به سیستم سازی و دولت سازی.

 ـ عدم توجه به ایجاد قوای مسلح.

ـ تشدید بی سابقۀ بحران مشروعیت و باالنتیجه بحران اعتماد.

ـ تشدید بی سابقۀ اختلافات قومی، زبانی، سمتی و مذهبی.

ـ قوتمندی و اقتدار جنگ سالاران و سازماندهی مجدد طالبان. و ده ها مصیبت دیگر.

 در این دهسال سیاست کجدار و مریز امریکا ـ انگلستان، مداخلۀ گستردۀ پاکستان و دسایس ایران، ابعاد بحران را گسترش بی سابقه داده است.

برای اینکه خوانندۀ عزیز تصور ننمایند که این حقایق بخاطر ضدیت با امریکا بیان میگردد، از زبان خود امریکایی ها و یکی از برجسته ترین چهره های عرصۀ و پژوهش و افغانستان شناس معروف آن کشور نقل قول مینمایم: بارنت روبین که در تکمیل اسناد بن و تهیه طرح قانون اساسی موجود نقش داشته  و پیوسته در رفت و آمد به افغانستان میباشد؛ مینویسد:« ... امریکا از ایجاد دولت مدرن و مشروع در افعانستان جلو گیری کرده است».

طی دو ـ سه سال اخیر امریکا و انگلستان آگاهانه "میلودی شکست و گریز" را سروده اند که باعث تقویت روحیه طالبان گردیده و پاکستان و ایران را به مداخله و دسیسه مصمم تر کرده است.

زمان بسرعت میگذرد، ماحصل تمام این دهه و دستاورد حضور گستردۀ نظامی و اقتصادی این است که متأسفانه افغانستان  در اسارت کامل قرار دارد:

ـ اسیر حرص و آز منافع سیطره جویانه جیو اکونومی (انرژی محور) امریکا و انگلستان.

ـ اسیر مافیای مواد مخدر و ده ها مافیای دیگر.

ـ اسیر جنگ سالاران و جنگباره گان و زورمندان.

ـ اسیر بازار فساد و فساد سالاران

ـ اسیر تاجران دین و دین فروشان.

 ـ اسیر آفت قوم  و زبان پرستی (که میلان به بیرون را تشدید مینماید.)

ـ اسیر تفرقه و طاعون بی اتفاقی.

 ـ اسیر جهالت و بدویت قبیلوی.

(بی انصافی است اگر تمام مصائب خود را بر دوش امریکا و انگلستان بیندازیم و متوجه سهم خود نباشیم، اما قدر مسلم ان است که در افغانستان همیشه و بخصوص در این بیشتر از دهۀ اخیر نقش عامل بیرونی و خارجی عمده بوده و میباشد.).

باری شاعر و شخصیت ملی و اجتماعی کشور ما عبدالرحمن پژواک گفته بود:

مــرا ز ملک یـاد میدهد امـروز

که مردمان آن اسیرو مملکت آزاد است

اکنون به «پژواک» ثانی ضرورت داریم که از اسارت مردم ما و اسارت کشور داد بزند. اما کجاست حرف حقیقت؟ مثل آنکه ما عادت کرده ایم که حقیقت را در مسلخ مصلحت از بین ببریم:

یک نعرۀ مستانه در این شهر نشنیدیم

ویران شود این شهر که میخانه ندارد

 

طرح پروژه طالبان (خلق کردن طالبان):

در این ارتباط آنقدر رساله،مقاله، کتاب و اسناد انتشار یافته است که تلاش اضافی بخاطر اثبات این حقیقت که طالبان به اساس:

ـ اندیشه و طرح انگریزی

ـ سازماندهی پاکستانی

ـ پول سعودی

ـ رهبری پشت پردۀ امریکایی

ایجاد گردیده *4، از کفر ابلیس معروفتر است و تلاش بیشتر خرما بردن به بغداد است.

تعداد زیادی هموطنان کتابها، مقالات و ترجمۀ های بسیار سودمندی را ارائه کرده اند که بسیار قابل قدر و مفید میباشند.

قبل از افشاگریهای بینظیربوتو که در فوق نقل گردید، ریچارد مکنیری مسئول بحش سرویس جهانی سی.اِن.اِن در تحلیل گفته های رابین رافائیل معاون وقت وزارت خارجه امریکا و یکی از مدافعین پروژه یونیکال و طالبان نوشت که: «چنین اظهاراتی فقط این باور فزاینده در افغانستان و خارج را تقویت کرد که ایالات متحده امریکا، بویژه سازمان سی.آی.ای ضمن تبانی با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (آی.اِس.آی) بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است... در سال (۱۹۹۴) یعنی زمان ظهور طالبان، امریکا نسبت به هویت و منشاء طالبان اظهار بی اطلاعی میکرد و کمک و پشتیبانی از طالبان را پنهان مینمود، موضوع که امروز مُضحک بنظر میرسد.»

پایگاه تحقیقاتی انتی وار در امریکا، واشنگتن پُست و گذارش های کنگره امریکا افشا کرده اند که: ملیون ها دالر مالیه دهندگان امریکا، برای پروژه طالبان داده شده است. در امریکا، کانادا و اروپا محققین و پژوهشگران بسیار برجسته با نشر کتابها و مقالات متعددی مشت امریکا را در ایجاد پروژه طالبان باز کرده، اهداف و انگیزه های خاص آنرا در زمینه افشا نموده اند.

دلچسپ است که ژورنالیست معروف پاکستانی (احمد رشید) در زمرۀ نخستین کسانی است که با نشر کتاب (طالبان، اسلام، نفت و آسیای میانه) توجه زیادی را به هیولای (یونیکال ـ طالبان) جلب کرد.

با تصرف کابل در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۹۶ از جنگباره گان تنظیمی، یک بخش، "خواب های طلایی" کارمندان قصر سفید و وزارت خارجه که در راستای منافع یونیکال فعال بودند، برآورده گردید. مایکل بردل رئیس سابق دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد، از اینکه طالبان به سرزمینی که پاکستان را به ترکمنستان وصل مینماید، مسلط گردیده اند؛ از خداوند شکر گزار بود.

حامیان دروغین حقوق بشر، در برابر جنایت نا بخشودنی طالبان در شهادت داکتر نجیب الله و برادرش و اعلام و انفاذ قوانین شریعت خاص قرون وسطائی (دیوبندی ـ وهابی) و دربند کشیدن رسمی زنان سکوت اختیار نمودند و تعهدات اخلاقی و حقوقی شان را زیر پا گذاشتند.

در فردای ورود طالبان به کابل خانم رابین رافائیل معاون وزیر خارجه از برقراری عاجل مناسبات با طالبان سخن گفت و نطاق وزارت خارجه آنکشور موضع رسمی دولت خود ر ا چنین بیان کرد: «ایالات متحدۀ امریکا در اقدامات طالبان برای تطبیق قوانین اسلامی چیزی قابل اعتراض مشاهده نمیکنند.»

اهداف و انگیزۀ اساسی در خلق طالبان:

هر دوره وسایل خاص خود را بکار دارد، در دوران جنگ سرد تنظیم های ایجاد شده جهادی در پاکستان و ایران بحیث وسایل جنگ سرد در تطبیق ستراتیژی امریکا بخاطر تبدیل کردن افغانستان به ویتنام اتحاد شوروی و همچنان بعد از صدور آنها به کابل، وظایف محولۀ شان را  در جنگهای "نیابتی" و تحقق خوابهای ضیا الحق  که "کابل باید بسوزد" انجام دادند.

در دورۀ جیواکونومی که بازی های جدید مرتبط به اهداف نوین ناشی از اقتضا آت مرحلۀ بعد از جنگ سرد، مطرح گردید، ضرورت "وسایل جدید" نیز بمیان آمد. به این اساس چنانچه قبلاً نیز تذکار رفت پروژه طالبان به اساس اندیشه انگریزی، سازماندهی (آی.اس.آی پول سعودی، برهبری امریکا چنانچه گوست استیف کول در کتاب خویش مطرح کرده در راستای مصالح جیو اکونومی امریکا ـ انگلستان ایجاد گردید.

پروژه طالبان باید مارش تاریخی بسوی آسیای میانه را زمینه سازی و تقرب به حوزۀ کسپین را مساعد و در مراحل بعدی بحیث وسیلۀ فشار بر روسیه و چین مورد استفاده قرار گیرد، مهار و متزلزل کردن ایران در راستای همین پروژه طالبان مطرح میباشد.

مقدرات تاریخی افغانستان بعد از دورۀ جنگ سرد درست در ماحول همین جیوپولیتیک تعین میگردد و "قلب آسیا" که در قرون گذشته بحیث دروازۀ هندوستان مورد تهاجم قرار گرفت و قربانی داد، اکنون به حیث معبر ورودی به آسیای میانه به حیث عمده ترین نقطه در قارۀ «اوروـ آسیا» مورد هجوم قرار گرفته  و بحیث محل تقاطع، تصادم و امتزاج منافع رقبای "بازی بزرگ جدید" باید قربانی بدهد. بدینرو پروژه طالبان بحیث ابزار جیو اکونومیک (انرژی محور) در راستای منافع غولهای بزرگ نفت و گاز و کمک های وسیع پولی آنان (بریداس و یونیکال و کنسرسیوم مشترک دلتا برهبری خالد بن محفوظ) شکل یافته است.

دلچسپ خواهد بود که بدانیم که خالد بن محفوظ از زمرۀ شرکای بوش کوچک محسوب میگردد که با هم فعالیت و معاملات  و کمپنی مشترک داشته اند که اعتبار آن کمپنی توسط شریک سالم بن لادن برادر اوسامه بن لادن تدارک گردیده است.

از همان ابتدا آقایان زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، عبدالسلام عظیمی(قاضی القضات فعلی) و یکتعداد امریکایی های افغان الاصل که در این دهسال در ادارۀ کابل حایز مقامات بلند بوده و میباشند در زمرۀ معاش بگیران و "لابی" های یونیکال قرار دارند.

بر علاوه خلیلزاد، امریکایی های بسیار معروف و شناخته شدۀ دیگرمانند  داکتر کسینجر، داکتر بریژینسکی و .... از زمرۀ معاش بگیران کمپنی های بزرگ نفتی میباشند. ذکر این مطالب بخاطر دارای اهمیت است تا ما بتوانیم  به کان و کیف پالیسی جیو اکونومی مسلط بر مقدرات کشور خود آگاه باشیم.

زمانی که رهبری طالبان بعد از یازدهم سپتمبر بدون تلفات به پاکستان انتقال یافتند،  یکتعداد از مهره های درشت آنان که حشر و مشر بیشتر با یونیکال داشتند مانند عبدالوکیل متوکل، عبدالسلام ضعیف، حکیم مجاهد و... بحساب "حسن نیت" بازداشت و تحت مراقبت قرار گرفتند تا بعداً در معاملات جاری بحیث مهره های میانجی مورد استفاده قرار گیرند و در آینده شاید "قرعه فال زعامت دولتی" نیز به نام آنان زده شود.

در ختم این مبحث ذکر این واقعیت نیز حتمی بنظر میرسد که در تمام مراحل ایجاد طالبان، تا بستن موقت دوسیه آنان و ایجاد ادارۀ انتقالی و موقت، لابی های یونیکال برهبری خلیلزاد و حامد کرزی در تبانی با استخبارات، پنتاگون  و وزارت خارجه امریکا بسیار ماهرانه از شاه سابق و "جریان روم" بحیث روکش کار شان و وسیلۀ سیاسی بهره برداری کرده اند؛ چنانچه در تمام مراحل پیشروی طالبان، اعلامیه های شاه سابق بدرقۀ راه آنان بود تا اذهان عامه را از درک و دسایس و اسرار پشت پرده منحرف نمایند.

خوانندۀ عزیز بخوبی به یاد می آورد که چگونه همین لابیهای یونیکال که نام خدا درس خوانده و دارای القاب و رتب علمی نیز میباشند مذبوحانه قلم و قدم میزدند تا این جریان قرون وسطایی دیوبندی و وهابی و تجاوز آشکار پاکستان را بومی و خوش نام جلوه بدهند.

عدۀ از این آقایان در معرفی بلند پایه گان جهادی در اروپا و امریکا نیز متناسب به اقتضای آن مرحله، زیاد جانفشانی نموده اند. یعنی به هر دو رخ سکۀ بنیاد گرایان در چوکات وظایف محوله خدمات انجام داده اند.

امریکا و اهداف قبلی آن در جهت جابجا شدن دوامدار در افغانستان:

تحربۀ تمام کشور ها و ازجمله افغانستان ثابت ساخته که هیچگاه قدرت های بزرگ بشکل تصادفی و بخاطر اهداف آنی و موقتی لشکرکشی نمی نمایند. امریکا در راستای اهداف ستراتیژیک خود که در مرحلۀ بعد از جنگ سرد بر جیواکونومی متکی است؛ افغانستان را در اشغال خود دارد و تا زمانی که از درون تضعیف نگردیده و به بحران عمیق فرو نرود و یا قدرتهای رقیب نیرومند وارد عرصه نگردیده و موانع جدی را ایجاد ننمایند، به اشکال و عناوین مختلف درمنطقه حضور و سیطرۀ خواهد داشت. بهتر است تائید استدلال خویش را از زبان خود بلند پایگان قصر سفید بشنویم: تامی فرانکس Tomy Franks قوماندان عمومی عملیات نظامی امریکا در افغانستان در همان ماه اوکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی گفته بود: « ...نیروهای امریکایی برای مدت طولانی در افغانستان مستقر خواهد شد.». جنرال چهار ستارۀ کولین پاول وزیر خارجه امریکا در دورۀ  اول "بوش کوچک" گفته بود: «... باید حضور نظامی تا قلب جنوب غرب آسیا ادامه و پایدار بماند تا به نفوذ وسیع سیاسی ـ اقتصادی در آن منطقه بیانجامد.»

لوی درستیز قبلی امریکا ریچارد مایزر در همان زمانی که عهده دار این سمت بود گفت: «... امریکا در نظر دارد در افغانستان پایگاه نظامی بسازد.»  یکی از محققین از زبان بلند پایه گان قزاقستان نوشته است که: «.. هویدا است که ادامۀ جنگ در افغانستان بهانۀ است که امریکا میخواهد از آن طریق نفوذش را در منطقه تامین و استحکام بخشد.»

زمینه سازیهای حقوقی برای حضور دوامدار نظامی:

مسئولین امریکایی و شرکای افغانستان شان بخاطر حضور دوامدار نظامی در عرصه های مختلف، منجمله در بخش حقوقی قبلاً زمینه سازی کرده اند. به سابقۀ موضوع مراجعه مینماییم: در قانون اساسی جاری     که با جنجالهای زیاد تصویب گردید، بصورت آگاهانه و هدفمند چند مورد دارای اهمیت بسیار زیاد و اصولی را که در تمام قوانین اساسی قبلی افغانستان مسجل گردیده بود، حذف کردند. در حالی که در مجموع سیستم قانون گذاری و ازجمله در تهیه و تسوید قوانین اساسی گذشته افغانستان نیز رعایت گردیده بود که عناصر بسیار مثبت و دارای اهمیت اصولی، بخصوص مسایل که با احوال جدید مطابقت و مشابهت میداشته باشد، باید در قانون جدید تسجیل و تداوم یابند.

متأسفانه بر اساس سنجش صاحبنظران پشت پرده در طرح و تسوید قانون اساسی بعد از اشغال کشور توسط امریکا دوـ سه ماده قانون اساسی قبلی که دارای روح ملی و تضمین کنندۀ استقلال و حاکمیت ملی بودند حذف گردیده و لویه جرگه را مصروف مسائل قومی و زبانی ساخته و به اصطلاح وطنی در زیر ریش شان خر سوار به هدف خویش رسیدند.

مادۀ سوم قانون اساسی  که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) به تصویب لویه جرگه و توشیح داکتر نجیب الله رسیده بود؛ حکم میکرد: «جمهوری افغانستان کشور غیر منسلک بوده، در پیمان های نظامی شامل نمیشود و تأسیس پایگاه های نظامی خارجی را در قلمرو خود اجازه نمی دهد.».

همچنان در مادۀ سی و پنجم آن حکم ذیل وجود داشت: «هیچ یک از اتباع جمهوری افغانستان، به دولت خارجی تسلیم داده نمیشود.»

واضح است که طراحان اصلی، موارد مندرج مادۀ سوم قانون اساسی قبلی را برای رسیدن به اهداف بعدی آگاهانه در طرح جدید نه گنجانیدند که بیانگر نیات و اهداف قبلی و اصلی امریکا در تأسیس پایگاه نظامی دایمی میباشد. جالب اینجاست که در صلاحیت های رئیس جمهور مندرج ماده ۶۴ قانون اساسی، ارسال قوای مسلح به خارج از کشور نیز در بند ششم آن مسجل گردیده است.

همچنان حکم قاطع ماده سی و پنجم قانون اساسی قبلی را با حواله به رویه باالمثل با روح ضعیف در مادۀ بیست و هشتم قانون اساسی جدید گنجانیده اند. (درعمل طی ده سال گذشته، متأسفانه  ده ها هموطن بی گناه بنام طالب و القاعده به دولت امریکا دست بسته تسلیم داده شده اند و حتی یک موردی وجود ندارد که یک امریکایی که مرتکب جرم در افغانستان شده؛ به سیستم عدلی  و قضایی کشور ما سپرده شده باشد. همچنان موجودیت زندانهای مخفی و مخوف امریکا در افغانستان نتنها برهان بر نبود حاکمیت ملی دولت است بلکه نقض خشن حقوق بشر در آن مایه شرمساری مدافعین دروغین حقوق بشر است.)

انگیزه و اهداف امریکا در تهاجم نظامی بر افغانستان:

اکنون که ما در دهمین سال حضور نظامیان امریکا در افغانستان میباشیم؛ شاید خوشباورترین افراد نیز متیقن شده باشند که هدف تهاجم نظامی امریکا، نتنها سرکوب طالبان و القاعده  نبوده و نیست، بلکه برعکس آنان اجزا و عناصر متشکلۀ  رسیدن به "اهداف بزرگ"  بوده و هستند.

پس هدف اساسی در کجا است؟

هدف اساسی را باید در تداوم روح بازی بزرگ، در مرحلۀ بعد از "جنگ سرد" یعنی مرحلۀ جیواکونومی یا بازی بزرگ جیو اکونومی جستجو کرد.

هانس گرونگر در کتاب خویش تحت عنوان (خون در برابر تیل) مینویسد: «... تا زمان که اقتصاد جهان وابسته به نفت است، تا آن زمان دلایل برای جنگ، نیز نفت خواهد بود.». دلچسپ است که روزنامۀ  های معتبر و معروف واشنگتن پست و نیویارک تایمز بحیث امپراطوری مطبوعاتی که میتوانند بحساب مراکز سیاست سنج امریکا قلمداد شوند حوادث یازدهم سپتامبر و پیامد های آن، "جنگ با تروریسم" را از کارنامه های(کارلایل کارپوریشن) ارزیابی نموده اند که بخش عمده صنایع نظامی را تهیه و در روابط تنگاتنگ با خانوادۀ بوش و بن لادن قرار دارند.

بدینترتیب، حوادث دهۀ اخیر قرن گذشته در افغانستان و به تعقیب آن هجوم نظامی امریکا، تعمیق بحران و گسترش آن در منطقه، تحقق همان اهداف  سیاست خارجی امریکا است که بر اساس جیواکونومیک (انرژی محور) تنظیم گردیده  و عرب و عجم  و القاعده و طالب و تنظیم سالاران و فساد سالاران و انجو سالاران وسایل و ابزار تحقق همان سیاست محسوب میگردند که هر کدام در محل و موقع آن مورد استفاده قرار میگیرند.

***

دوران جنگ سرد (1945 ـ1991):

بسیاری از محققین «پوتسدام» را آغاز جنگ سرد میپندارند که با سقوط اتحاد شوروی پایان مییابد.

در آن دوره در راستای جیوپولوتیسم و اهداف امریکا ـ انگلیستان بحیث رهبران سیستم سرمایه داری بین المللی، ابر قدرت اتحاد شوروی بحیث "حریف و دشمن " اصلی اعلام گردید و بالطبع در بعد ایدیولوژیک کمونیسم بحیث "خطر" و "دشمن" قلم داد گردید.

طی سالهای آغاز و تشدید جنگ سرد در ابعاد مختلف بخاطر تسخیر ساحات نفوذ، تشدید مسابقات تسلیحاتی و گسترش "ساحۀ نفوذ"  نظامی تلاش های گستردۀ انجام یافت و تقریباً در تمام نقاط جهان سلسلۀ پایگاه های نظامی امریکا ایجاد گردید. به اساس دوکتورین "کمربند نظامی" بدور اتحاد شوروی، کشور های مسلمان همسرحد و همجوار آن مانند ترکیه، ایران، عراق و پاکستان در مدار پیمانهای نظامی امریکا ـ انگلستان قرار گرفتند. در مرحلۀ بعدی تداوم جنگ سرد و انکشاف تکنولوژی نظامی و ساخت راکت های دوربُرد که مجهز با سرگلوله های هستوی بودند؛ طرح "کمربند نظامی" را بی اثر ساخت. بدینرو عوض آن  طرح "کمربند سبز" بدور اتحاد شوروی مطرح گردید.

در آن زمان روی تأثیر گذاری بر شصت ملیون مسلمان جمهوریت های آسیای میانه و قفقاز اتحاد شوروی، محاسبه و سر مایه گذاری میگردید، به همین منظور شورش ها و جنبش های اسلامی (اسلام سیاسی بنیادگرا) تشویق، ایجاد و سازماندهی گردید و پسوند "اسلامی" با نامهای رسمی دولتهای همجوار اتحاد شوروی، پاکستان و ایران ایزاد گردید. ( بدینترتیب بزرگترین تحقیر بر تاریخ بیشتر از یکهزار سال  سابقه اسلامی در این کشور ها وارد شد که گویا قبلاً این کشورها تا حال اسلامی نبوده اند.).

سقوط اتحاد شوروی و پایان "جنگ سرد"

بعضاً استدلال میگردد که جنگ سرد پایان نیافته و دوام دارد که میتوان منطق آنرا قویاً درک کرد، زیرا همان اعمال به اشکال دیگری آن تداوم یافته است.

در این نبشته بر اساس تقسیم "رسمی" مراحل مختلف عناوین تنظیم گردیده تا خوانندۀ عزیز ماهیت و جوهر مراحل مختلف و اسباب و وسایل آنرا در تقسیم معادلات قدرت جهانی بصورت مشخص مطالعه نمایند.

سقوط اتحاد شوروی و ختم جنگ سرد رافعه ستراتیژیک جهان را بنفع امریکا تغیر داد، شاید با همین درک، ولادیمیر پوتین هنگام که رئیس جمهوری روسیه بود؛ طی صحبت در آلمان ابراز داشت که: «سقوط اتحاد شوروی یک فاجعۀ جیوپولیتیک بود.». ایالات متحده امریکا همانند دوران ختم جنگ دوم جهانی در این دوره نیز (جنگ سوم جهانی که بدون فیر مرمی انجام یافت) خوش شانس بود، این بار کاملاً یکه تاز و بحیث یگانه ابر قدرت جهان شناخته شد؛ عنوان که باالذات بزرگترین امتیاز تاریخی و ستراتیژیک برای آنکشور محسوب میگردید.

امریکا ببرکت این امتیاز دارای صلاحیت های وسیع در موسسۀ ملل متحد، سازمان نظامی ـ سیاسی ناتو، سازمان تجارت جهانی و سایر مراجع بین المللی گردید و برای کمتر از یک دهه توانست روسیه و یکتعداد کشور های دیگر را در خدمت اهداف خویش قرار دهد. در این مدت امریکا تلاش کرد تا از میراث امپراطوری اتحاد شوروی، قالین پنجاه پارچۀ بوجود آورد تا بر هر پارچۀ آن آسانتر مسلط باشد. در این دوره است (یک دهه بعد از ختم جنگ سرد) که امریکا بحیث یگانه ابر قدرت جهانی (با قوی ترین عضلات باز و حد اقل اخلاق) بدون تشویش و دغدغه، تعهدات بین المللی، پرنسیپ های قبول شده حقوق بین المللی و ارزشهای اخلاقی در روابط بین المللی  را بصورت خشن بخاطر منافع آزمندانه جیواکونومی (انرژی محور)خود زیر پا میگذارد.

تعریف مراحل بعد از جنگ سرد:

هر گاه قرار باشد تعریفی از این مرحله ارائه گردد گویا ترین تعریف ارائه شده توسط تعداد زیاد پژوهشگران این عرصه همانا " مرحلۀ جیو اکونومی ـ انرژی محور" میباشد که میتواند اهداف جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک جهانی را در مرحلۀ بعد از ختم جنگ سرد احتوا نماید. عمده ترین اهداف سیاست خارجی امریکا ناشی از جیو اکونومی میتواند چنین مشخص شود:

ـ تسلط بر ساحات دارای منافع حیاتی (ازلحاظ انرژی و جیو اکونومی)

ـ تداوم تسلط بر خلیج فارس و تسلط کامل بر حوزۀ کارائیب و ایجاد تسلط بر آسیای میانه و حوزۀ کسپین.

باری یکی از طراحان ستراتیژی امریکا گفته بود: « بازی قرن بیست را قدرتی برد که خلیج فارس را در اختیار داشت و بازی قرن بیست و یک را قدرتی میبرد که برعلاوۀ خلیج فارس بر منابع عظیم نفت و گاز آسیای میانه و حوزۀ کسپین مسلط باشد و تسلط بر آن به مفهوم سیطره بر تمام جهان است.».

بدینترتیب نقشه های جیواکونومیک بر اساس "ساحات انرژی" تدوین گردیده که در آن اهمیت بزرگ آسیای میانه و حوزۀ کسپین مشخص گردیده است؛ جای که تنها ترکمنستان به تنهایی (۲۱۰۰۰) ملیارد متر مکعب گاز در اختیار دارد.

در این جا است که میتوان از اهمیت استثنایی افغانستان بحیث "معبر ورودی به آسیای میانه" بخوبی آگاه گردید که "قرعۀ فال" تصادفی و یا بخاطر گل روی اسامه و ملاعمر بنام افغانستان نخورده است. کشور که در قرن گذشته به حساب" درورودی هندوستان" مورد توجه قرار گرفت، مورد تهاجم و تجاوز نظامی قرار داده شد و زجر کشید، قربانی داد و در "بازی بزرگ" حدود جغرافیایی آن محدود و محاط به خشکه گردید، در قرن بیست و یک با حلول روح همان بازی بزرگ در جدول های جیواکونومی جاری بار دیگر مورد هجوم نظامی قرار گرفته و در اشغال امریکا  قرار دارد. 

طاوس زنقش پر خود دام بدوش است

بیدل چه عجب، گر ز هنر در قفس رفتم

ختم قسمت اول

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم

 

دوران جنگ سرد (1945 ـ1991):

بسیاری از محققین «پوتسدام» را آغاز جنگ سرد می پندارند که با سقوط اتحاد شوروی پایان می یابد.

در آن دوره در راستای جیوپولوتیسم و اهداف امریکا ـ انگلیستان به حیث رهبران سیستم سرمایه داری بین المللی، ابر قدرت اتحاد شوروی به حیث "حریف و دشمن " اصلی اعلام  و بالطبع در بعد ایدیولوژیک کمونیسم به حیث "خطر" و "دشمن" قلمداد گردید.

طی سالهای آغاز و تشدید جنگ سرد در ابعاد مختلف بخاطر تسخیر ساحات نفوذ، تشدید مسابقات تسلیحاتی و گسترش "ساحه نفوذ"  نظامی تلاش های گسترده یی انجام یافت و تقریباً در تمام نقاط جهان سلسله ی پایگاه های نظامی امریکا ایجاد گردید. به اساس دوکتورین "کمربند نظامی" به دور اتحاد شوروی، کشور های مسلمان همسرحد و همجوار آن مانند ترکیه، ایران، عراق و پاکستان در مدار پیمانهای نظامی امریکا ـ انگلستان قرار گرفتند. در مرحله ی بعدی تداوم جنگ سرد و انکشاف تکنولوژی نظامی و ساخت راکت های دوربُرد که مجهز با سرگلوله های هسته یی بودند، طرح "کمربند نظامی" را بی اثر ساخت. از این رو عوض آن  طرح "کمربند سبز" به دور اتحاد شوروی مطرح گردید.

در آن زمان روی تأثیرگذاری بر شصت ملیون مسلمان جمهوریت های آسیای میانه و قفقاز اتحاد شوروی، محاسبه و سرمایه گذاری می گردید، به همین منظور شورش ها و جنبش های اسلامی (اسلام سیاسی بنیادگرا) تشویق، ایجاد و سازماندهی گردید و پسوند "اسلامی" با نامهای رسمی دولتهای همجوار اتحاد شوروی، پاکستان و ایران ایزاد گردید. ( بدینترتیب بزرگترین تحقیر بر تاریخ بیشتر از یکهزار سال  سابقه اسلامی مردمان این کشور ها وارد شد که گویا قبلاً این کشورها تا حال اسلامی نه بوده اند.)

سقوط اتحاد شوروی و پایان "جنگ سرد"

بعضاً استدلال می گردد که جنگ سرد پایان نه یافته و دوام دارد که می توان منطق آن را قویاً درک کرد، زیرا همان اعمال به اشکال دیگری آن تداوم یافته است.

در این نبشته بر اساس تقسیم "رسمی" مراحل مختلف عناوین تنظیم گردیده تا خواننده ی عزیز ماهیت و جوهر مراحل مختلف و اسباب و وسایل آن را در تقسیم معادلات قدرت جهانی به صورت مشخص مطالعه نمایند.

سقوط اتحاد شوروی و ختم جنگ سرد رافعه ی ستراتیژیک جهان را به نفع امریکا تغیر داد. شاید با همین درک، ولادیمیر پوتین هنگامی که رییس جمهوری روسیه بود، طی صحبتی در آلمان ابراز داشت که: «سقوط اتحاد شوروی یک فاجعه ی جیوپولیتیک بود». ایالات متحده امریکا همانند دوران ختم جنگ دوم جهانی در این دوره نیز (جنگ سوم جهانی که بدون فیر مرمی انجام یافت) خوش شانس بود. این بار کاملاً یکه تاز و به حیث یگانه ابر قدرت جهان شناخته شد-عنوانی که باالذات بزرگترین امتیاز تاریخی و ستراتیژیک برای آن کشور محسوب می گردید.

امریکا از برکت این امتیاز دارای صلاحیت های وسیع در موسسه ی ملل متحد، سازمان نظامی ـ سیاسی ناتو، سازمان تجارت جهانی و سایر مراجع بین المللی گردید و برای کمتر از یک دهه توانست روسیه و یک تعداد کشور های دیگر را در خدمت اهداف خویش قرار دهد. در این مدت امریکا تلاش کرد تا از میراث امپراطوری اتحاد شوروی، قالین پنجاه پارچه یی به وجود آورد تا بر هر پارچه ی آن آسانتر مسلط باشد. در این دوره است (یک دهه بعد از ختم جنگ سرد) که امریکا به حیث یگانه ابر قدرت جهانی (با قوی ترین عضلات بازو و حداقل اخلاق) بدون تشویش و دغدغه، تعهدات بین المللی، پرنسیپ های قبول شده حقوق بین المللی و ارزشهای اخلاقی در روابط بین المللی  را به صورت خشن به خاطر منافع آزمندانه جیواکونومی (انرژی محور)خود زیر پا می گذارد.

تعریف مرحله  بعد از جنگ سرد:

هر گاه قرار باشد تعریفی از این مرحله ارایه گردد گویا  ترین تعریف ارایه شده توسط تعداد زیاد پژوهشگران این عرصه همانا " مرحله ی جیو اکونومی ـ انرژی محور" می باشد که می تواند اهداف جیوپولیتیک و جیو ستراتیژیک جهانی را در مرحله ی بعد از ختم جنگ سرد احتوا نماید. عمده ترین اهداف سیاست خارجی امریکا ناشی از جیو اکونومی می تواند چنین مشخص شود:

ـ تسلط بر ساحات دارای منافع حیاتی (از لحاظ انرژی و جیو اکونومی)

ـ تداوم تسلط بر خلیج فارس و تسلط کامل بر حوزه ی کاراییب و ایجاد تسلط بر آسیای میانه و حوزه ی کسپین.

باری یکی از طراحان ستراتیژی امریکا گفته بود: « بازی قرن بیست را قدرتی برد که خلیج فارس را در اختیار داشت و بازی قرن بیست و یک را قدرتی می برد که بر علاوه ی خلیج فارس بر منابع عظیم نفت و گاز آسیای میانه و حوزه ی کسپین مسلط باشد و تسلط بر آن به مفهوم سیطره بر تمام جهان است».

به این نترتیب نقشه های جیواکونومیک بر اساس "ساحات انرژی" تدوین گردیده که در آن اهمیت بزرگ آسیای میانه و حوزه ی کسپین مشخص گردیده است، جایی که تنها ترکمنستان به تنهایی (۲۱۰۰۰) ملیارد متر مکعب گاز در اختیار دارد.

در این جا است که می توان از اهمیت استثنایی افغانستان به حیث "معبر ورودی به آسیای میانه" به خوبی آگاه گردید که "قرعه ی فال" تصادفی و یا به خاطر گل روی اسامه و ملاعمر به نام افغانستان نه خورده است. کشوری که در قرن گذشته به حساب" در ورودی هندوستان" مورد توجه قرار گرفت، مورد تهاجم و تجاوز نظامی قرار داده شد و زجر کشید، قربانی داد ، در "بازی بزرگ" حدود جغرافیایی آن محدود و محاط به خشکه گردید، در قرن بیست و یک با حلول روح همان بازی بزرگ در جدول های جیواکونومی جاری بار دیگر مورد هجوم نظامی قرار گرفته و در اشغال امریکا  قرار دارد. 

طاوس ز نقش پر خود دام بدوش است

بیدل چی عجب، گر ز هنر در قفس رفتم

طرح پروژه طالبان (خلق کردن طالبان):

در این ارتباط آن قدر رساله،مقاله، کتاب و سند انتشار یافته است که تلاش اضافی به خاطر اثبات این حقیقت که طالبان به اساس:

ـ اندیشه و طرح انگریزی

ـ سازماندهی پاکستانی

ـ پول سعودی

ـ رهبری پشت پرده ی امریکایی

ایجاد گردیده *4، از کفر ابلیس معروفتر است و تلاش بیشتر در زمینه بیشتر خرما بردن به بغداد است

تعداد زیادی هموطنان کتاب ها، مقالات و ترجمه ی های بسیار سودمندی را ارایه کرده اند که بسیار قابل قدر و مفید می باشند.

قبل از افشاگریهای بینظیربوتو که در فوق نقل گردید، ریچارد مکنیری مسوول بخش سرویس جهانی سی.اِن.اِن در تحلیل گفته های رابین رافاییل معاون وقت وزارت خارجه امریکا و یکی از مدافعین پروژه یونیکال و طالبان نوشت که: «چنین اظهاراتی فقط این باور فزاینده در افغانستان و خارج را تقویت کرد که ایالات متحده امریکا، به ویژه سازمان سی.آی.ای ضمن تبانی با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (آی.اِس.آی) بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است... در سال (۱۹۹۴) یعنی زمان ظهور طالبان، امریکا نسبت به هویت و منشا طالبان اظهار بی اطلاعی می کرد و کومک و پشتیبانی از طالبان را پنهان می نمود، موضوعی که امروز مُضحک به نظر می رسد.»

پایگاه تحقیقاتی انتی وار در امریکا، واشنگتن پُست و گزارش های کنگره ی امریکا افشا کرده اند که ملیون ها دالر مالیه دهنده گان امریکا، برای پروژه طالبان داده شده است. در امریکا، کانادا و اروپا محققین و پژوهشگران بسیار برجسته با نشر کتابها و مقالات متعددی مشت امریکا را در ایجاد پروژه طالبان باز کرده، اهداف و انگیزه های خاص آن را در زمینه افشا نموده اند.

دلچسپ است که ژورنالیست معروف پاکستانی (احمد رشید) در زمره ی نخستین کسانی است که با نشر کتاب (طالبان، اسلام، نفت و آسیای میانه) توجه زیادی را به هیولای (یونیکال ـ طالبان) جلب کرد.

با تصرف کابل در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۹۶ از جنگباره گان تنظیمی، یک بخش، "خواب های طلایی" کارمندان قصر سفید و وزارت خارجه که در راستای منافع یونیکال فعال بودند، برآورده گردید. مایکل بردل رییس سابق دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد، از این که طالبان به سرزمینی که پاکستان را به ترکمنستان وصل می نماید، مسلط گردیده اند از "خداوند شکر گزار" بود.

حامیان دروغین حقوق بشر، در برابر جنایت نابخشودنی طالبان در شهادت داکتر نجیب الله و برادرش و اعلام و انفاذ قوانین شریعت خاص قرون وسطایی (دیوبندی ـ وهابی) و دربند کشیدن رسمی زنان سکوت اختیار نمودند و تعهدات اخلاقی و حقوقی شان را زیر پا گذاشتند.

در فردای ورود طالبان به کابل خانم رابین رافاییل معاون وزیر خارجه از "برقراری عاجل مناسبات دیپلوماتیک" با طالبان سخن گفت و نطاق وزارت خارجه آن کشور موضع رسمی دولت خود ر ا چنین بیان کرد: «ایالات متحده ی امریکا در اقدامات طالبان برای تطبیق قوانین اسلامی چیزی قابل اعتراض مشاهده نه می کنند.»

اهداف و انگیزه ی اساسی در خلق طالبان:

هر دوره وسایل خاص خود را به کار دارد. در دوران جنگ سرد تنظیم های ایجاد شده جهادی در پاکستان و ایران به حیث وسایل جنگ سرد در تطبیق ستراتیژی امریکا به خاطر تبدیل کردن افغانستان به« ویتنام اتحادشوروی» و همچنان بعد از صدور آنها به کابل، وظایف محوله ی شان را  در جنگهای "نیابتی" و تحقق خوابهای ضیا الحق  که "کابل باید بسوزد" انجام دادند.

در دوره یی جیواکونومی که بازی های جدید مرتبط به اهداف نوین ناشی از اقتضاهات مرحله یی بعد از جنگ سرد، مطرح گردید، ضرورت "وسایل جدید" نیز به میان آمد. به این اساس طوری که قبلاً نیز تذکار رفت، پروژه طالبان به اساس اندیشه انگریزی، سازماندهی (آی.اس.آی)، پول سعودی، به رهبری امریکا چنان که گوست استیفن کول در کتاب خویش مطرح کرده در راستای مصالح جیو اکونومی امریکا ـ انگلستان ایجاد گردید.

پروژه طالبان باید "مارش تاریخی" به سوی آسیای میانه را زمینه سازی و تقرب به حوزه ی کسپین را مساعد و در مراحل بعدی به حیث وسیله ی فشار بر روسیه و چین مورد استفاده قرار گیرد، مهار و متزلزل کردن ایران در راستای همین پروژه طالبان مطرح می باشد.

مقدرات تاریخی افغانستان بعد از دوره ی جنگ سرد درست در ماحول همین جیوپولیتیک تعین می گردد و "قلب آسیا" که در قرون گذشته به حیث دروازه  هندوستان مورد تهاجم قرار گرفت و قربانی داد، اکنون به حیث معبر ورودی به آسیای میانه به حیث عمده ترین نقطه در قاره ی «اوروـ آسیا» مورد هجوم قرار گرفته  و به حیث محل تقاطع، تصادم و امتزاج منافع رقبای "بازی بزرگ جدید" باید قربانی بدهد.  از این رو پروژه طالبان به حیث ابزار جیو اکونومیک (انرژی محور) در راستای منافع غولهای بزرگ نفت و گاز و کومک های وسیع پولی آنان (بریداس و یونیکال و کنسرسیوم مشترک دلتا به رهبری خالد بن محفوظ) شکل یافته است.

دلچسپ خواهد بود که بدانیم که خالد بن محفوظ از زمره ی شرکای بوش کوچک محسوب می گردد که با هم فعالیت و معاملات  و کمپنی مشترک داشته اند که اعتبار آن کمپنی توسط شریک شان سالم بن لادن برادر اوسامه بن لادن تدارک گردیده است.

یک تعداد از افغان ها و امریکایی های افغان الاصل که در این دهسال در اداره ی کابل حایز مقامات بلند بوده و می باشند در زمره ی معاش بگیران و "لابی" های یونیکال قرار دارند.

همچنان شماری از شخصیت های بسیار معروف و شناخته شده ی امریکایی هم  از زمره ی معاش بگیران کمپنی های بزرگ نفتی می باشند. ذکر این مطالب به خاطر دارای اهمیت است تا ما بتوانیم  به کان و کیف پالیسی جیو اکونومی مسلط بر مقدرات کشور خود آگاه باشیم.

زمانی که رهبری طالبان بعد از یازدهم سپتمبر بدون تلفات به پاکستان انتقال یافتند، یک تعداد از مهره های درشت آنان که حشر و نشر بیشتر با یونیکال داشتند مانند عبدالوکیل متوکل، عبدالسلام ضعیف، حکیم مجاهد و... به حساب "حسن نیت" بازداشت و تحت مراقبت قرار گرفتند تا بعداً در معاملات جاری به حیث مهره های میانجی مورد استفاده قرار گیرند و در آینده شاید "قرعه فال زعامت دولتی" نیز به نام آنان زده شود.

خواننده ی عزیز به خوبی به یاد می آورد که چگونه همین لابیهای یونیکال که نام خدا درس خوانده و دارای القاب و رتب علمی نیز می باشند مذبوحانه قلم و قدم می زدند تا این جریان قرون وسطایی دیوبندی و وهابی و تجاوز آشکار پاکستان را بومی و خوش نام جلوه بدهند.

عده ی از این آقایان در معرفی بلند پایه گان جهادی در اروپا و امریکا نیز متناسب به اقتضای آن مرحله، زیاد جانفشانی نموده اند. یعنی به هر دو رخ سکه ی بنیاد گرایان در چوکات وظایف محوله "خدماتی" را انجام داده اند.

امریکا و اهداف قبلی آن در جهت جابه جا شدن دوامدار در افغانستان:

تجربه ی تمام کشور ها و از جمله افغانستان ثابت ساخته که هیچگاه قدرت های بزرگ به شکل تصادفی و به خاطر اهداف آنی و موقتی لشکرکشی نه می نمایند. امریکا در راستای اهداف ستراتیژیک خود که در مرحله یی بعد از جنگ سرد بر جیواکونومی متکی است- افغانستان را در اشغال خود دارد و تا زمانی که از درون تضعیف نه گردیده و به بحران عمیق فرو نه رود و یا قدرتهای رقیب نیرومند وارد عرصه نه گردیده و موانع جدی را ایجاد نه نمایند، به اشکال و عناوین مختلف در منطقه حضور و سیطره خواهد داشت. بهتر است تایید استدلال خویش را از زبان خود بلند پایه گان امریکا بشنویم: تامی فرانکس قوماندان عمومی عملیات نظامی امریکا در افغانستان در همان ماه اوکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی گفته بود: « ...نیروهای امریکایی برای مدت طولانی در افغانستان مستقر خواهند شد.». جنرال چهار ستاره  کولین پاول وزیر خارجه امریکا در دورۀ  اول "بوش کوچک" گفته بود: «... باید حضور نظامی تا قلب جنوب غرب آسیا ادامه و پایدار بماند تا به نفوذ وسیع سیاسی ـ اقتصادی در آن منطقه بیانجامد.»

لوی درستیز قبلی امریکا ریچارد مایزر در همان زمانی که عهده دار این سمت بود گفت: «... امریکا در نظر دارد در افغانستان پایگاه نظامی بسازد.»  یکی از محققین از زبان بلند پایه گان قزاقستان نوشته است : «.. هویدا است که ادامه ی جنگ در افغانستان بهانه یی است که امریکا می خواهد از آن طریق نفوذش را در منطقه تامین و استحکام بخشد.»

زمینه سازیهای حقوقی برای حضور دوامدار نظامی:

مسوولین امریکایی و شرکای شان در افغانستان  به خاطر حضور دوامدار نظامی در عرصه های مختلف، منجمله در بخش حقوقی قبلاً زمینه سازی کرده اند. به سابقه  موضوع مراجعه می نماییم: در قانون اساسی نافذ که با جنجالهای زیاد تصویب گردید، به صورت آگاهانه و هدفمند چند مورد دارای اهمیت بسیار زیاد و اصولی را که در تمام قوانین اساسی قبلی افغانستان مسجل گردیده بود، حذف کردند. در حالی که در مجموع سیستم قانون گذاری و از جمله در تهیه و تسوید قوانین اساسی گذشته افغانستان این اصل رعایت گردیده بود که عناصر بسیار مثبت و دارای اهمیت اصولی، به خصوص مسایل که با احوال جدید مطابقت و مشابهت می داشته باشد، باید در قانون جدید تسجیل و تداوم یابند.

متأسفانه بر اساس سنجش صاحبنظران پشت پرده در طرح و تسوید قانون اساسی، بعد از اشغال کشور توسط امریکا دوـ سه ماده قانون اساسی قبلی که دارای روح ملی و تضمین کننده ی استقلال و حاکمیت ملی بودند حذف گردیده و لویه جرگه را مصروف مسایل قومی و زبانی ساخته و به اصطلاح وطنی در زیر ریش شان خر سوار به هدف خویش رسیدند.

ماده ی سوم قانون اساسی - که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) به تصویب لویه جرگه و توشیح داکتر نجیب الله رسیده بود،حکم می کرد: «جمهوری افغانستان کشور غیرمنسلک بوده، در پیمان های نظامی شامل نه می شود و تأسیس پایگاه های نظامی خارجی را در قلمرو خود اجازه نه می دهد.».

همچنان در ماده ی سی و پنجم آن حکم ذیل وجود داشت: «هیچ یک از اتباع جمهوری افغانستان، به دولت خارجی تسلیم داده نه می شود.»

واضح است که طراحان اصلی، موارد مندرج ماده ی سوم قانون اساسی قبلی را برای رسیدن به اهداف بعدی آگاهانه در طرح جدید نه گنجانیدند که بیانگر نیات و اهداف قبلی و اصلی امریکا در تأسیس پایگاه نظامی دایمی می باشد. جالب این است که در صلاحیت های رییس جمهور مندرج ماده ۶۴ قانون اساسی، ارسال قوای مسلح به خارج از کشور نیز در بند ششم آن مسجل گردیده است.

همچنان حکم قاطع ماده سی و پنجم قانون اساسی قبلی را با حواله به رویه باالمثل با روح ضعیف در ماده یی بیست و هشتم قانون اساسی جدید گنجانیده اند. (در عمل طی ده سال گذشته، متأسفانه  ده ها هموطن بی گناه به نام طالب و القاعده به دولت امریکا دست بسته تسلیم داده شده اند و حتا یک موردی وجود نه دارد که یک امریکایی که مرتکب جرم در افغانستان شده به سیستم عدلی  و قضایی کشور ما سپرده شده باشد. همچنان موجودیت زندانهای مخفی و مخوف امریکا در افغانستان نه تنها برهان بر نبود حاکمیت ملی دولت است بلکه نقض خشن حقوق بشر ، که مایه شرمساری مدافعین دروغین حقوق بشرمی باشد.)

انگیزه و اهداف امریکا در تهاجم نظامی بر افغانستان:

اکنون که ما در دهمین سال حضور نظامیان امریکا در افغانستان می باشیم، شاید خوشباورترین افراد نیز متیقن شده باشند که هدف تهاجم نظامی امریکا، نه تنها سرکوب طالبان و القاعده  نه بوده و نیست، بلکه برعکس آنان اجزا و عناصر متشکله ی  رسیدن به "اهداف بزرگ"  بوده هستند.

پس هدف اساسی در کجا است؟

هدف اساسی را باید در تداوم روح بازی بزرگ، در مرحله ی بعد از "جنگ سرد" یعنی مرحله یی جیواکونومی یا بازی بزرگ جیو اکونومی جستجو کرد.

هانس گرونگر در کتاب خویش تحت عنوان (خون در برابر تیل) می نویسد: «... تا زمانی که اقتصاد جهان وابسته به نفت است، تا آن زمان دلایل برای جنگ نیز نفت خواهد بود.». دلچسپ است که روزنامه های معتبر و معروف واشنگتن پست و نیویارک تایمز به حیث امپراتوری مطبوعاتیی که می توانند به حساب مراکز سیاست سنج امریکا قلمداد شوند حوادث یازدهم سپتامبر و پیامد های آن، "جنگ با تروریسم" را از کارنامه های «کارلایل کارپوریشن» ارزیابی نموده اند که بخش عمده صنایع نظامی را تهیه و در روابط تنگاتنگ با خانواده ی بوش و بن لادن قرار دارند.

به این ترتیب، حوادث دهه ی اخیر قرن گذشته در افغانستان و به تعقیب آن هجوم نظامی امریکا، تعمیق بحران و گسترش آن در منطقه، تحقق همان اهداف  سیاست خارجی امریکا است که بر اساس جیواکونومیک (انرژی محور) تنظیم گردیده  و عرب و عجم  و القاعده و طالب و تنظیم سالاران و فساد سالاران و انجو سالاران وسایل و ابزار تحقق همان سیاست محسوب می گردند که هر کدام در محل و موقع آن مورد استفاده قرار می گیرند .

پایان قسمت دوم

بخش سوم

موقعیت خاص و تاریخی افغانستان در ابعاد:

ـ تاریخی
ـ
جیوستراتیژیک
ـ
جیو اکونومیک ( انرژی محور )

غرض وضاحت بهتر موضوع این مبحث را در دو بخش ارایه می نماییم :

1- پس منظر تاریخی مسایل

2- موقعیت خاص واستثنایی افغانستان درمرحله ی جیواکونومی(انرژی محوری):
 

بخش اول : پس منظر تاریخی مسایل:
م
ورخین و دانشمندان افغان، افغانستان شناسان خارجی و مستشرقین تعریف و تعابیر متعـددی از موقعیت خاص افغانستان ارایه نموده اند ، که هر کدام دارای اهمیت بوده و  بازتاب  واقعیت های تاریخی، تجربه ی تاریخی و شناخت از جغرافیه و موقعیت خاص جیوپولیتیک،جیوستراتیژیک و جیو اکونومیک افغانستان در درازنای تاریخ می باشد. تجربه ی کهن سال این مرز و بوم تاریخی نشان می دهد که موقعیت جفرافیاییی یکی از عمده ترین عوامل در رشد تاریخ و چی گونه گی «کیفیت رشد تاریخی »و « توسعه ی تاریخی »محسوب می گردد.
م
ورخان نامدار افغانستان از جمله: احمد علی« کهزاد»، میر غلام محمد «غبار » و عبدالحی« حبیبی»هرکدام موارد بسیار عمده و
اساسی را در رابطه به موقعیت خاص جغرافیایی افغانستان در آثار شان توضیح کرده اند.
احمد علی «کهزاد»در پراگراف اول اثر خویش
«افغانستان در جریان تاریخ» می نویسد :  « موقف و موقعیت افغانستان در چهار راه شرق، در آستانه آسیای مرکزی، روی راه معروف ابریشم، در  منتهای شرقی آسیای غربی و در انتهای غربی آسیای شرقی ، در میان هند و ایران و توران، در رهرو  و آستانه ی دروازه های نیم قاره ی هند ،روی معبر مهاجرت ها و کاروان ها،میان اباسین و جیهون و هامون و در سایه ی بام دنیا طوری آن را در مسیر تاریخ قرار داده که مرکز ثقل بسیاری از واقعات و گزارشات مهم شرقی و غربی و آسیایی و اروپایی و جهانی را در چوکات کوچک حدود و ثغور آن به نحوی از انحا، به طور مستقیم و
غیرمستقیم می توان سراغ کرد» .
به قول همین م
ورخ ، افغانستان در جریان تاریخ ،دوره های قدیم حجر تا قرن بیستم میلادی تحولات گوناگون تاریخی را دیده ، که همه  مبین موقعیت جفرافیی آن در قلب آسیا می باشد. و در ازمنه ها و ادوار مختلف به نام های آریانا
(ایریانا) خراسان و افغانستان، جریان مختلف تاریخی را تجربه کرده است.
موقعیت افغانستان در همجواری با آسیای میانه و
هندوستان باعث آن گردیده تا در معرض هجوم کشور کشایان و تاراج گران مختلف از شرق وغرب و عرب و
عجم قرار بگیرد.
بی جهت ن
ه بوده است که بیشتر از بیست قوم و ادیان بزرگ (بودایی، برهمنی، آفتاب پرستی، هندویی...)آثار و علایم شان در این سرزمین وجود دارد. البته خود این مرز و بوم تاریخی به کانون فرهنگی و مدنی با اعتبار در مقاطع مختلف تاریخی عرض وجود کرده است . اولاف کارو ،افسر انگلیس که قریب چهل سال در حومه ی سرحد هند برتانوی اجرای وظیفه کرده است و احوال افغانستان را از نزدیک مراقبت می نمود در کتا ب خویش می نویسد:  «اگر طومار ورقه ی افغانان را هموار کنیم، در آن واقعاً می بینیم که ،نظیر آن کمتر و یا هیچگاه در زنده گی ملت های دیگر دیده نه
شده است».*6
در همین ارتباط در کتاب «افغانستان در
قرن بیستم»می خوانیم:  «کمتر کشوری را می توان یافت که تاریخ آن مانند افغانستان به عنوان یک کشور کوچک ،فقیر و عقب مانده با جریان یک رشته تحولات تاریخی جهان گره خورده باشد.» *7

این موقعیت جغرافیایی باعث گردیده که افغانستان در قرن هژدهم میلادی ،به صورت خاص مورد توجه قدرت های استعماری انگلستان، روسیه و فرانسه به حیث« دروازه ی هندوستان» قرار بگیرد، که مقارن با سالهای فتور  است و افغانستان با تمام اهمیت جیوستراتیژیک،بالاثر آفت بی اتفاقی و جنگهای قدرت میان شهزاده گان سدوزایی و بارکزایی نه توانست به اقتدار دولتی خود دوام بدهد تا حرف خود را مطرح کرده بتواند.

در قرن 19میلادی از اثر سازش روس وانگلیس حالت« بفر ستیت» و یا « بفر زون»،برای افغانستان مطرح و قبول گردید. اهمیت حفظ هندوستان ، همیشه این خیال و تصور را برای استعمار گران به وجود می آورد که باید هندوکش این ستون فقرات افغانستان را به حیث« کلید قفل هندوستان» زیر سیطره ی خود داشته باشد.
از
بوالعجبی های تاریخ است که   اکنون در قرن( 21م) دولت آلمان می گوید که از امنیت   و یا از علایق آلمان در هندوکش دفاع می نماید.

منحیث حسن ختام این بخش با اهمیت ،خالی از دلچسپی نه خواهد بود تا نظر یک تعداد از دانشمندان و افغانستان شناسان را پیرامون اهمیت موقعیت خاص افغانستان متذکر شویم:

فریدریش انگلس در مقاله ی« ماه اگست سال 1857 میلادی» درین ارتباط می نویسد: «کشوری که از منظر سیاسی در آسیای مرکزی حایز اهمیت فوق العاده است ،اگر چه به قبایل مختلفی تقسیم
می شود
و تنها فعالیت های آنان کشاورزی ،دامداری و جنگ است . افغانستان در مسیر راه ابریشم واقع شده و از دیر باز در قلب تمام تهاجمات و مهاجرت ها بوده است : تاتار،یونان، ترک ،
مغل، عرب...».

سرالفرید رایل وزیر خارجه ی هند بریتانوی در باره ی اهمیت خاص افغانستان شعری به زبان انگلیسی سروده است،که یک قسمت از ترجمه ی منظوم آن ب
ه
زبان دری را از کتاب «تاج التواریخ» نقل می نمایم:
افغانستان چو دانه بین دو سنگ آسیا
کاخر در آن میانه شود هــمچو توتــی
آن هر
دو سنگ دولت روس است و انگلیس
کز آب روزگار بگـــردند دایما * 8

امیرشیرعلیخان، تلویحاً در جواب نامبرده گفته است :« افغانستان شاهین ترازو است، به هر طرفی که بلغزد، کفه ی ترازو را به آن طرف تغیر میدهد » .

عبدالرحمن خان،« افغانستان را به گوسفندی بیچاره تشبیه نموده که از دو طرف میان شیر وخرس گیر مانده است.» *11

عبدالرحمن لودین، مشروطه خواه و آزادی خواه معروف افغانستان، کشمکش قدرت های استعماری رقیب را پیرامون افغانستان در شعری بیان کرده است که ما به ذکر یک بیت آن اکتفا می نماییم :
از یک طرف نهنگ و از دیگر طرف پلنگ
هـر
دو بـــخون ما دهن خــویش کــــرده رنگ *9

جواهرلعل نهرو، افغانستان محاط به خشکه ی کنونی را به کشوری تشبیه می نماید که دروازه های آن در خانه ی همسایه قرار دارد ، موصوف به ارتباط اهمیت تاریخی و خاص افغانستان می نویسد : «امپراطوری کوشانی همچون سوار عظیمی بر پشت آسیا نشسته و در میان دنیای یونانی، دنیای چینی، دنیای عرب و دنیای هندی قرار داشت و مانند خانه یی در نیمه راه میان روم، چین و هندوستان به شمار می رفت.»
و علامه اقبال
، شاعر و فیلسوف معروف نیم قاره ی هند ،در شعر معروف خویش موقعیت خاص افغانستان را  بیان کرده،که با برداشت های جدید کارشناسان امور ستراتیژیک، مشابهت به هم می رساندکه قسمتی از آن را با
هم می خوانیـــم :
آسیا یک پیکر آب و
گل اســـــت
ملت افغان در آن پیکر دل اسـت
از فســــاد او فســـاد آسیا
از
گشــــاد او گشــاد آســیا
تا دل آزاد است، آزاد است تن
ورنه کاهی در
ره باد است تن

بخش دوم
موقعیت خاص واستثنایی افغانستان درمرحله ی جیواکونومی(انرژی محوری)

با سقوط اتحاد شوروی و ختم جنگ سرد، مرحله ی جدیدی از بازی قدرت در عرصه ی بین المللی آغاز یافت که یک تعداد از محققین آن را مرحله ی جیو اکونومی (انرژی محور) قلمداد کرده اند.
در
این مرحله ایالات متحده امریکا به مثابه یگانه ابر قدرت جهانی با شریک تاریخی و ستراتیژیک آن انگلستان به موقعیت های گذشته ی افغانستان(در قرن نزده،حالت «بفر ستیت»و «بفر زون» و یا موافقات در تهران ،یالتا و پتسدام)اکتفا نه می نماید، زیرا بر اساس ستراتیژی مطروحه در مرحله ی جدید ،پلان دارند هندو کش را تسخیر، از دریای آمو عبور و بر نفت و گاز آسیای میانه مسلط گردند و برتسلط تاریخی روسیه بر آن مناطق و حوزه ی کسپین پایان دهند. چنان که در کتاب« بازی شیطان »که توسط جعفر پویا، ترجمه گردیده ،می خوانیم: «استراتیژی احیای جاده ی ابریشم ،محروم ساختن روسیه و تسلط امریکا و انگلستان بر عمده ترین دالان ستراتیژیکی مرتبط به شرق و غرب می باشد ».

به این ترتیب متوجه می شویم که موقعیت گذشته ی افغانستان به حیث دروازه ی هندوستان به موقعیت جدید بحیث «معبر» ورود به آسیای میانه تغیر یافته است .
واضح است که در
این مرحله (جیو اکونومیک ـ انرژی محور)کدام «خطر »از شمال مطرح نه
می باشد.
این نفت و
گاز پنهان در دل آسیای میانه ( جایی که پایپ لینستان و پایگاه ایستان در آن جا شکل می یابد) است که پای قدرت های طماع را به افغانستان به حیث «معبر ورود »آسیای میانه ،کشانیده است. چنان که  در همین ارتباط در کتاب «افغانستان،طالبان و سیاست های جهانی» می خوانیم : « از نقطه ی نظر ژیوپولیتیکی،افغانستان به طور بالقوه پل زمینیی است که برای انتقال انبوه نفت و گاز با ساخت خطوط لوله از کشورهای آسیای میانه به بازارهای پاکستان ، هند و
سایر نقاط جهان از طریق بنادر پاکستان در دریای عرب...».* 11
به این ترتیب اهمیت خاص افغانستان ،با نظر داشت ستراتیژی های جهانی در راستای جیواکونومی  (انرژی محور) بین المللی مشخص می شود .
در قاره ی « اورو آسیا»، جایی
که چین ، هند ،اقیانوسیه، اسلام و اسلاو و...در تلاقی ، تداخل ، تضاد و تعارض قرار دارند، افغانستان به حیث معبر ورود به آسیای میانه مشخص شده است. بر اساس استدلال سترا تیژیست های امریکایی، در « قاره ی اورو آسیا» جنوب غرب آسیا ،
حایز اهمیت بزرگ می باشد.
در
مرحله ی جاری جیو اکونومی ،جهات اساسی ستراتیژی هاتوسط جناح راست افراطی محافظه کار نیوـ لیبرال امریکا که بسیار« ناسیونالیست و مسیحی متعصب» می باشند طرازبندی گردیده و مبین ذهنیت آنها می باشد.چنان که  اناتول لیون،  از «گارنگی اندومنتم واشنگتن دی ــ سی خاطر نشان می کند « برنامه دولت بوش عمدتا توسط گروهی از متفکرین نزدیک به دیک چینی تکوین یافته و تسلط یک جانبه بر جهان ، از طریق تسلط کامل نظامی را، در نظر دارد». بی جهت نه بوده است که ویلیام دیستول مولف «طراحی برای مخزن جدید امریکاییم می گوید: «هر وقت امریکا آماده ی جنگ است باید به فال نیک گرفته شود». درمرحله ی بعد از جنگ سرد متکی بر تحلیل های پل ماریستی دولا کرش،  که در لوموند دیپلوماتیک باز تاب می ی
ابد و همچنان بر اساس نظرات سایر پژوهشگران ، جهات اساسی ستراتیژی امریکا را می توان چنین مشخص ساخت :
ــ
تامین سیطره ی گسترده ی امریکا در جهان

ــ جلو گیری ازبوجود آمدن قدرت رقیب(همانند اتحاد شوروی) بر اساس منطق نیرومندی خود و کاهش قدرت رقیب 
ــ جنگ با «تروریسم » و ب
ه راه انداختن « جنگ های باز دارنده» و « پیش گیرنده» با کشور هایی که به حیث منبع خطر و تهدید «اعلام » می گردند
ــ
در یافت سهم بزرگ، کنترول و در صورت امکان تسخیر نقاط کلیدی نفت و گاز آسیای میانه، قفقاز و حوزه ی کسپین،
و کاهش سیطره ی روسیه در ساحات متذکره
ــ
جلو گیری از احداث لوله های گاز از طریق ایران ( به همین منظور هند، پاکستان و حتی چین از طرف امریکا زیر فشار قرار دارندتا از خط لوله ی صلح که ایران نیز در آن اشتراک دارد، خارج شوند) ؛

ــ قمچین کردن بحرانات داخلی( بحرانات که بستر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود را دار
ند)، تشدید بی سابقه ی مسایل قومی و گرایشات تجزیه طلبانه.

در ورای همچو پلان ها ، وقوع جنگهای دو دهه ی اخیر و هجوم نظامی بر افغانستان ،زمینه سازی گردیده است  که از جنگ طوفان صحرا در عراق آغاز و تا بالکانات و یوگوسلاویای سابق (که باعث سیطره ستراتیژیک و ایجاد پایگاه در پنج کشور گردید، جایی که اتحاد اروپا با «رویای» مقابله با سلطه ی امریکا طراحی گردیده است)، چیچن ، قفقاز ، آسیای میانه و حضور گسترده ی نظامی در افغانستان گسترش یافت. تا ربع آخر قرن گذشته چنین چیزی غیر قابل تصور بود.

تعجب آور نه می باشد که تمام این حوادث در قاره ی « اورو آسیا »بوقوع پیوسته است ، جایی که 75 فیصد نفوس جهان و با همین فیصدی ذخایر ستراتیژیک جهان را دارا می باشد .
بی جهت ن
ه بوده است که برژینسکی « اوروــ آسیا » را بخش اصلی ژیوپولیتیک امریکا قلمداد و «سیادت» و «سیطره ی » امریکا بر جهان را منوط و مشروط بر تداوم سلطه در این «قاره » خوانده است. او در کتاب خود به نام « The grand chessboard» (شطرنج بزرگ) که در سال 1997 میلادی به نشر رسیده ، اهمیت ستراتیژیک این قاره را چنین توضیح می دهد : « آسیای میانه و منطقه ی دریای خزر دارای آن چنان منابع گاز طبیعی و نفت وسیع است که منابع کویت، خلیج مکزیک و دریای شمال در مقابل آن کوچک و حقیر جلوه می نماید. دسترسی به این منابع و اشتراک در ثروت این منطقه محرک جاه طلبی های ملی و نیز چشم طمع کوروپوریشن ها بوده و منجر به رقابت های سخـــت
بین المللی خواهد گــردید» .
در
این جا بی لزوم نه خواهد بود تا به اهداف غول نفتی یونیکال که در ترسیم مقدرات جدید و جاری تاریخی افغانستان ، نام آن گره خورده است ،از زبان معاون آن کمپنی آشنا شویم .John .J. maresca معاون روابط بین المللی آن کمپنی ( کسی که مهمان دار طالبان در اوستون تکزاس بود) در سال 1998 میلادی در کمیسیون روابط خارجی امریکا توضیح داد که : «خط لوله یی که از افغانستان عبور می نماید ،بهترین راه حل با کمترین مشکلات تخنیکی خواهد بود، این مسیر نفت آسیای مرکزی را به بازار های آسیایی نزدیک کرده و ارزانترین راه حل برای انتقال نفت خواهد بود. یونیکال در نظردارد کنسرسیومی به نام «Central Asian Oil Consortium » (کنسرسیوم خط لوله ی نفت آسیای مرکزی) به منظور جمع آوری نفت از تأسیسات زیر بنایی در ترکمنستان ،ازبکستان ،
قزاقستان و روسیه تشکیل دهد .» *12
افزون بر فکتورهای فوق الذکر ،ن
ه باید فراموش کرد که قرار گرفتن افغانستان در حوزه ی پنج قدرت اتومی که تمام آنان در کشمکشهای جاری جیواکونومی ذیدخل و شریک می باشند حساسیت خاص جیوپولیتیک آنرا بازتاب می دهد .بی جهت نه بوده است که رهبران آسیای میانه بارها گفته اند : « مشکل افغانستان عادی نه می باشد و
آرامی آن با ثبات تمام آسیای میانه منوط و مربوط است»
منحیث حسن ختام این بخش باید متذکر گردید که چنانچه ژورنال
تست معروف آلمان (پیتر شور لاتور)تأکید می کند :«  افغانان خود هیچ گاهی خطر برای کسی نبوده اند ،اما این قدرت های استعماری است که خطر را در آنجا تولید، ترزیق و تشویق می نمایند تا اهداف شان را محقق بسازند» .   

 ادامه دارد

ایمیل آدرس

Mir-sadat@hotmail.com                                نمره تیلفون : 004543731706    

 

 

Mir-sadat@hotmail.com

/004527294949

 


February 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب